سیری در سیره حضرت خدیجه (سلام الله علیها)(1)
سیری در سیره حضرت خدیجه (سلام الله علیها)(1)
منبع:اختصاصی راسخون
چکیده:
و مدت بیست و پنج سال با تمام توان از محبوبش پیامبر اکرم (صلوات الله علیه واله) دفاع کرد؛ و سرانجام در سالی که از طرف پیامبر (صلوات الله علیه واله) به عام الحزن نام گرفت به جوار رحمت ابدی شتافت.
کلید واژه:
مقدمه:
زنان و بانوان از ارکان اساسی جوامع بشری هستند، و عالیترین نقش سازنده را با عناوین، همسر، مادر در دوایر زیستی انسان دارا میباشند.
و بدین خاطر است که اگر بانوان در جامعهای سالم وبا کمال و عفت پیشه باشند و از انحرافات بنیان برانداز به دور، آن جامعه در کمال سلامت اخلاقی و سعادت انسانی خواهد بود، وگرنه سراشیبی سقوط و مرگ در انتظارش لحظه شماری میکند.
پس بی جهت نیست که دین جاودانی اسلام که در بر دارنده تمامی نیازهای بشر مترقی است، تا پایان قرون تکاملی انسانی است، اهتمام بسیاری به این قشر بزرگ و مهم جامعه نموده، و دستورات متعددی در رابطه با ابعاد مختلف زندگانی آن صادر فرموده است.
بر همین اساس است که علاوه بر آیات نورانی کلام وحی، و احادیث و روایات معصومین، (علیهم السلام)، که شامل برنامهها و احکام سازنده و هدایت گر است، مطالعه و بررسی زندگانی و سرگذشت بانوان بزرگ، و نمونه تاریخ مورد سفارشات مؤکد دین قرار گرفته است، تا مسیر سازندگی دختران وزنان کمال جو و سعادت طلب را روشنتر و هموارتر گرداند.
آنچه در این مجموعه از نظرتان میگذرد، برگهایی است از دفتر زندگی حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، که با زندگی خود بهترین درسهای زندگی را به همه بانوان کمال جوی تاریخ داده است.
الف:اجداد و نصب خدیجه.
«خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبد العزی ابن قصی بن کلاب»
از این رو گاهی همدیگر پسر عمو و دختر عمومی خواندند.
سلسله نسب حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از ناحیه مادر چنین بود:
«خدیجه دختر فاطمه بنت زائده بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لوی بن غالب.».
در این جا نظر شما را به شرح کوتاه سه نفر از خاندان اصیل و شرافتمند خدیجه (علیها السلام) جلب میکنیم:
1-جناب «اسد» فرزند عبدالعزي، جد خدیجه (سلام الله عليها) :
«أسدبن عبدالعزي» جد خدیجه (سلام الله عليها) از جملهی شخصیتهای بزرگ مكه كه به مظلومان و گرفتاران توجه خاص داشت و از جملهی كارهاي مهمي كه در این مسير انجام داد شركت در پيمان جوانمردانه به نام «حلف الفضول (1) بود كه مورد احترام شايان پيامبر صلی الله علیه و آله هم قرارگرفته بود و اين نشان میدهد كه اسد از خيرخواهان و خردمندان عصر خود بوده، در تاریخ نوشته شده اين پيمان در خانهی«عبدالله بن جدعان» بسته شد و پيامبر صلی الله علیه و آله در آن هنگام بيست سال داشتند و ايشان در مورد اين پيمان فرمودهاند: «لَقَدْ شَهِدْتُ حِلْفاً فِي دارِ عَبداللهِ بْنِ جُدعان ما اُحِبُّ اَنَّ لِي بِهِ حُمُرُ النَّعَمِ (2)؛ «در پيماني شركت كردم كه حاضر نيستم آن را بشكنم و در عوض شتران سرخ موي حجازي را به من بدهند.».
2- خويلد پدر خديجه (سلام الله عليها) :
براي توضيح شخصيت خويلد پدر خدیجه به برخي تلاشهای او اشاره میکنیم:
خويلد تنها مردي بوده كه در مقابل پادشاه يمن به نام «تُبّع» ايستاد، آن زمان كه میخواست حجر الا سود را با خود به يمن ببرد و خويلد هم به نيت حمايت از مناسك و عبادات ديني با شجاعت تمام با او مبارزه كرد و به او هشدار داد كه اگر اين كار را بكند مورد خشم خدا قرار میگیرد؛ «انَّ رَبُّ البَيْت لَنْ يَتْرُكْهُ، بَلْ سَتَحِلُّ عَلَيه اللَعنَة اللَّتي تُؤدِي بِهِ اِلَي النَّهلُكَة (3)؛«بدان كه پروردگار كعبه از آن دفاع خواهد کرد و متجاوز را به كيفرمي رساند و به لعنت ابدي گرفتار خواهد ساخت.»كه نشان دهندهی يكتاپرستي و دين داري و اعتقاد راسخ او به خداوند و شجاعت و فضيلت و درايت و مقاومت و ايستادگي او در برابر اشغالگری هاي بي منطق آن محيط كفرآميز دارد كه مسلماً همهی اين ویژگیها در وجود حضرت خديجه (سلام الله عليها) جريان مییافت.
3- ورقة بن نوفل عموي خديجه (سلام الله عليها) :
«ورقه» فرزند «نوفل» عموي انديشمند خديجه (سلام الله عليها) در جد جدش با پيامبر مشترك بود، بيان شده او دين نوراني داشته و حقانيت اسلام را میدانسته و دائماً از بت پرستان اهل مكه خرده میگرفته و عبادتش را طبق دين ابراهيم علیه السلام انجام میداده، او مسلط به تورات و انجيل بوده، از شاعران و صاحبان علم در جاهليت بشمار میآمده و بسياري از امور زندگي خديجه (سلام الله عليها) با مشورت و راهنمايي ورقه ختم به خير میشده (4)، پيامبر صلی الله علیه و آله در مورد او فرمود: «لاتَسَبّوا وَرَقَة فَاِنّي رَأيْتُهُ فِي ثياب بَيضٍ وَهُوَالذّي يَقول: اِرْفَعْ ضَعيفُكَ لايُحِرُّبِكَ ضَعْفُهُ يَوْماً فَتَدْرُكُهُ العَواقِبَ قدنما (5) ؛«ورقه را سبّ نكنيد، زيرا من او را در لباس سفيدي ديدم كه میگفت: به ضعيفان ياري رسانيد زيرا عواقبش در روزي میآید.».
همچنين بيان شده در یکی از عيدهاي قريش، بت پرستان دور بُتي جمع شده بودند و در برابر آن سجده میکردند، چهار نفر از سران آن جامعه، اين رفتار آن بت پرستان را نپسنديدند و در گوشهای با هم صحبت كردند تا چه كنند كه اين مردم را كه از راه و رسم ابراهيم خليل علیه السلام منحرف شدهاند به راه حق برگردانند، يكي از اين چهارنفر «ورقة بن نوفل» گزارش شده. (6)
ب:ازدواج خدیجه :
1-پیوندهای قالبی و محیطی؛
2-غریزی و حیوانی؛
3-واپس گرا یا نه و دنباله روانه؛
4-انسانی و اخلاقی؛
و دیگر پیوندها و ازدواجهای هدفمند و درس آموز و تاریخ ساز والهام بخش، که در معنویت و شکوه چیزی فراتر از پیوندهای انسانی و اخلاقی است و برای خود ویژگیهایی دارد.
ازدواج پیامبر و خدیجه از آخرین نوع بود؛ چرا که ان دو انسان بزرگ منش، همانگونه که خود دو جوان بی نظیر و نمونه در سیما و منش و یا جمال و کمال بودند، پیوندشان نیز برای تاریخ قالب شکن، تاریخ ساز، نمونه وزندگی بخش بود؛
مراحل ازدواج:
1- تحقيق در ازدواج.
1/1- تحقيق اوليه: فرستادن ميسره با كاروان محمد صلی الله علیه و آله :
ابوطالب گفته بود: «اَنَا رَجلٌ فَقيرٌ لامال لِي وَقَد اشتَدَّ زمان عَلَينا... ».
«پيري و ضعف و فقر بر من چيره شده، و عمرم روبه اتمام است، تصميم داشتم برايت تشكيل خانواده دهم و همسري برايت بگيرم ولي میدانم كه وضع مالي من اجازهی اين كارها را نمیدهد» خلاصه اینها باعث شد پيامبر با پيشنهاد عمويش به همراه كاروان تجارتي خديجه (سلام الله عليها) راهي سفر شود، اين پيشنهاد از طرف خديجه (سلام الله عليها) هم با كمال رضايت پذيرفته شد و اجرت سفر هم مشخص شد و خديجه (سلام الله عليها) شخصاً كنار كاروان آمد و به غلام خود ميسره كه سرپرستي كاروان را به عهده داشت سفارش آن حضرت را كرد و به او گفت: همه جا از محمد صلی الله علیه و آله فرمان برداری كن، مبادا برخلاف دستور او رفتار كني.
كاروان با بدرقهی باشكوه خديجه (سلام الله عليها) و عموهاي پيامبر صلی الله علیه و آله و... حركت كرد.
در آخر كاروانيان با نظارت پيامبر صلی الله علیه و آله به مركز تجارت رفتند و به خريد و فروش كالاها پرداختند و سود فراواني نصيب كاروان شد و بعد به سوي مكه برگشتند.
در مسير راه «ميسره» حساب كرد و نتيجه گرفت كه سود بسياري در این سفر نصيب خديجه (سلام الله عليها) شده و مسلماً از بركات وجود محمد صلی الله علیه و آله و ايمان و راستگویی و امين بودن اوست به خاطر همين به محمد صلی الله علیه و آله گفت: «ما سالهای زيادي است براي خديجه (سلام الله عليها) تجارت میکنیم ولي در هيچ سفري اين همه سود نبرديم، خيلي خوشحالم كه هرچه زودتر به مكه برسيم و اين خبر خوش را به خديجه گزارش دهم» وقتي خديجه (سلام الله عليها) هم كاروان تجارتیاش را با شترهايي كه مانند عروس آراسته و شاداب ديد خيلي خوشحال شد چون در هر سفر تجاري دست كم چند شتر میمردند و يا بيمار میشدند و اين همه بركت و سودآوریهای محمد صلی الله علیه و آله او را شگفت زده كرده بود و دائماً میگفت: «هذا كُلُّهُ بِبَرِكَت مُحَمَّد، وَالله يا اَبتَاهُ اِنَّهُ مُبارك» (7)
«اي پدر! همهی اين اموال به بركت وجود حضرت محمد صلی الله علیه و آله به دست ما آمده، به خدا سوگند محمد صلی الله علیه و آله سيماي پربركت و چهرهی پر ميمنت دارد، در هیچ سفر تجارتي اين همه سوء به دست ما نيامده بود.».
و بعد خديجه سريعاً پيش ميسره آمد و از او خواست مو به مو رفتار محمد صلی الله علیه و آله را در این سفر، از ايمان و اخلاص و ادب و امانت و صداقت و... بگويد، و همهی اینها چيزي جز زمينه سازي يك ازدواج موفق و با معنويت نبود، و يكي از مهمترین نکتهای كه به چشم میخورد اين است كه خديجه (سلام الله عليها) چون خودداری اين ویژگیهای برجسته بودند به همين خاطر به دنبال كسي بود كه اين ویژگیهای مثبت و ارزشهای اخلاقي را داشته باشد زيرا به طور مثال تأكيد بر ويژگي دين داري در ازدواج، براي كسي مهم است كه خود به ارزشهای ديني اعتقاد دارد وگرنه ازدواج غيرمتدين با متدين در صورتی كه فاصله زياد باشد، اصل معنويت و همتايي در ازدواج را نقض میکند و مشكلاتي جدي را در زندگي زناشويي به وجود میآورد.
1/2:نويدها و نشانههای دانشمندان:
و اما اولين نويد و نشانه در زندگي خديجه هنگامي بود كه آن بانو در خانهی خود نشسته بودند و يكي از عالمان و زاهدان هم در حضورشان بودند و از موسي و مفاهيم و معارف دين و آيين او و روند تاريخ و آیندهی جهان و تحولات آينده با الهام از بشارتهایی كه موسي علیهالسلام در مورد آخرين پيام آور بزرگ خدا و نشانههایی كه او در این مورد داده بود، براي خديجه (سلام الله عليها) میگفت، كه در این لحظه محمد صلی الله علیه و آله از مقابل خانهی خديجه عبور كرد.
چشم آن عالم پارسا به آن حضرت افتاد و بلافاصله از حضرت خديجه (سلام الله عليها) خواست كه آن جوان را دعوت كند. هنگامي كه آن جوان وارد خانهی خديجه شد، عالم اسمش را پرسيد و پس از شنيدن نام و نشان و تبار و ریشهاش، با نهايت ادب و فروتني از او خواست تا لباس خود را از روي سينه و قلب مباركش كنار بزند تا او سينه و نشانههای او را بررسي كند آن عالم نشان بشارتها و وصفهایی را كه در آیین موسي و مسيح علیه السلام در وصف آخرين پيامبر خدا خوانده بود ديد و حقيقت را شناخت و به آرامي و متانت گفت:
«آري به خدا سوگند که يافتم، اين همان انسان والاست و اين نيز نشان رسالت و نبوت بر سینهی اوست، آري او آخرين پيام آور خدا و آخرين راهنماي انسانها و تاريخ ساز است و ديري نمیگذرد كه پيش بيني و آينده نگريم با فرود وحي و جبرئيل بر او محقق میشود.».
خديجه (سلام الله عليها) براي اطمينان بيشتر پرسيد: از كجا میگویی كه او به چنين مقام والايي رسد؟
عالم جواب داد كه من نشانههای آخرين پيام آور خدا را در «تورات» خواندهام و به يادم هست كه از نشانههای او اين است كه در كودكي پدر و مادر او، از دنيا میروند و او در حمايت نياي خود و عمويش بزرگ میشود، سپس با زني از قريش ازدواج میکند.
و بعد آن عالم پارسا به خديجه (سلام الله عليها) اشاره كرده و گفت: «سعادتمند كسي است كه به همسري او در اين راه مفتخر گردد.».
اينجا بود كه خديجه (سلام الله عليها) در دلش احساس محبت به آن جوان كرد (وَقَداشْتَغَلَ قَلبَ خَديجَة بِنْتَ خُويلد بِحُبُّهُ... )(8)
- از دیگر نويدهايي كه به تصميم گيري خديجه (سلام الله عليها) كمك كرد اين بود كه در يكي از عيدها، زنان قريش در مسجدالحرام جمع شده بودند ناگهان يك مرد از دانشمندان يهودي نزديك آن هاآمد و گفت:
«ليوشك أن يَبعَثَ في كُنَّ بنبِّي، فأيَكُنَّ اِستِطاعَتُ أن تَكون لَهُ أرضاً يَطأها فَلتَفعَلَ، فَحصبُنُه...»؛ «بزودي درميان شما پيامبري پديد میآید، پس اگر هر يك از شما میتواند همچون زميني براي او باشد و او بر آن گام نهد سزاوار است اين كار را انجام دهد.»
زنان قريش وقتي اين جسارت را از او ديدند، آن مرد را سنگ باران كردند و او فرار كرد، ولي اين حرف آن مرد يهودي بر قلب خديجه (سلام الله عليها) نشست و در انتظار بود تا آن افتخار نصيبش شود. (وقت ذلِكَ القَول فِي قَلبِ خَديجَة) (9)
- از نشانهها و پيام دهندگان اين ازدواج ورقة بن نوفل پسر عموي خديجه (سلام الله عليها) از متفكران و دانشمندان عرب بود كه بر اثر مطالعهی دقيق کتابهای آسماني میدانست كه محمد صلی الله علیه و آله با بانويي از قريش ازدواج میکند، كه آن بانو سرور زنان قوم خود و رئيس قبیلهاش است و اموال خود را در راه.
پيشبرد و اهداف محمد صلی الله علیه و آله انفاق میکند و جانش را هم در راه همسرش فدا میکند و در همهی امور يار واقعي او خواهد شد، ورقه نتيجه گرفته بود كه آن بانو همان دختر عمويش، خديجه (سلام الله عليها) است چون اين ویژگیها تنها در خدیجه وجود داشت، بخاطرهمين هر وقت او را میدید به او میگفت: «اي خديجه! به زودي به مردي میپیوندی كه برترين و شریفترین انسانها در سراسر زمين و آسمانهاست.».
ورقه اوصاف عالي پيامبر صلی الله علیه و آله را براي خديجه (سلام الله عليها) شرح میداد و خديجه (سلام الله عليها) به رسم احترام و تشكر خواست خلعت و هدیهای به عمويش بدهد ولي ورقه گفت:
«ياخديجه! لا تَرغيبي فِي مثل هذا، فَلَستُ براغبٍ فِيهِ، وَإنّما الرَّغبَةُ فِي شَفاعَةِ مُحَمدٍصلی الله علیه و آله (10)....؛ «اي خديجه! من چيزي از متاع دنيا را نمیخواهم. بلكه از تو میخواهم در روز قيامت از پيشگاه محمد صلی الله علیه و آله براي من شفاعت كني، بدان که حساب و كتاب و عقابي در میان است. هیچکس نجات نمییابد جز كساني كه حضرت محمد صلی الله علیه و آله را تصديق كنند و از او پيروي كنند و ای بر کسی كه از بهشت رانده شود و وارد دوزخ گردد.».
«ورقة بن نوفل» خديجه (سلام الله عليها) را تشويق میکرد كه حتماً با اين ازدواج مقدس موافقت كند و خديجه هم كه مسلماً بي دليل تصميم نمیگیرد.
- نسطور از راهبان مسيحي، كسي بود که براي اولين بار خبر به همسري درآمدن خديجه با محمد صلی الله علیه و آله را به ميسره داده بود و ميسره هم تمام ماجرا را براي خديجه (سلام الله عليها) تعريف كرد، ماجرا اين طور بود كه هنگامي كه كاروان تجارتي خديجه همراه محمد صلی الله علیه و آله حركت كردند، در نزديك صومعهای كه راهب مسيحي به نام نسطور در آنجا بود، گذر میکرد براي استراحت در كنار درختي كه در آنجا بود توقف كردند و محمد صلی الله علیه و آله هم رفت و در زير سایهی آن درخت نشست.
ميسره هم كه به دستور بانوي خود همه جا همراه رسول خدا بود، از آن حضرت جدا نمیشد، ناگهان صداي «نسطور» را شنيد كه او را به نام صدا زد و در مورد مردي كه پاي درخت نشسته بود سؤال كرد و گفت:
«سوگند به خدا زير اين درخت جز پيغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرود نمیآید (11)؛ و سپس به خدمت آن».
حضرت رفت و دست و پاهاي محمد صلی الله علیه و آله را بوسيد و گفت:
«گواهي میدهم كه معبودي جز خداي يكتا و بي همتا نيست و گواهي میدهم كه محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا است.».
بعد از آن به میسره گفت: «طاوَعْهُ فِي أواره وَ نواهيد، فَانَّهُ نبي والله ما جَلَسَ هذا المَجلِسُ بَعْدَ عيسي اَحد غَيره (12) ...؛ «از اين شخص (حضرت محمد صلی الله علیه و آله) در امر و نهي او اطاعت كن، چرا که او پيامبر است سوگند به خدا بعد از عيسي علیه السلام هيچ كس جز اين شخص در زير اين درخت ننشسته است، عيسي علیه السلام به ظهور او مژده داده است، مژده به آمدن رسولي بعد از خود كه نام او احمد است و او به سراسر زمين حكومت میکند.».
1/3: وساطتهای سرنوشت ساز:
وساطت نفيسه و صفيه:
حضرت محمد صلی الله علیه و آله اعلام كرد كه دستم خالي است و نمیتوانم شرايط ازدواج را مهيا كنم، نفيسه.
با اميدواري به محمد صلی الله علیه و آله به او بانويي را معرفي كرد كه نزدیکترین بانو به او بود، او حضرت خديجه را به محمد پيشنهاد كرد و محمد صلی الله علیه و آله با سكوت معني دار خود به نفيسه جواب مثبت داد. بعد از اين ماجرا خبر اين ازدواج از حالت خصوصي به حالت عمومي رسيد و عموهاي پيامبر نيز باخبر شدند ولي آنها متحير بودند كه آيا خديجه (سلام الله عليها) آمادگي براي ازدواج با مرد فقيري چون محمد صلی الله علیه و آله را دارد يا نه، و بالاخره با پيشنهاد محمد صلی الله علیه و آله، عمهاش «صفيه» براي خواستگاري به خانهی خديجه (سلام الله عليها) رفت.
خديجه (سلام الله عليها) خانه را خالي كرده بود و آمادهی پذيرايي شد و هنگامی كه به استقبال «صفيه» آمد، پايش به پايين لباسش گیر کرد و لغزيد و گفت: «لااَفْلَحَ مَنْ عاداكَ يا مُحَمَّد!» «اي محمد! آن كس كه با تو دشمني كند رستگار نخواهد شد.».
همين حرف خديجه بر دل صفيه نشست و گفت: «اين دليل خوبي به رضايت خديجه (سلام الله عليها) با وصلت با محمد صلی الله علیه و آله است، وقتي صفيه به داخل خانهی خديجه (سلام الله عليها) آمد، خديجه خواست غذا بياورد، ولي صفيه گفت:«من براي خوردن غذا به اينجا نيامده اند، بلکهای دختر عمو! آمدهام از تو در مورد موضوعي سؤال كنم!؟».
خديجه (سلام الله عليها) موضوع را فهميد و گفت: «آري، درست است، اگر میخواهی آن را پنهان كن يا آشكار كن، من از محمد صلی الله علیه و آله براي خودم به عنوان همسر خواستگاري میکنم، و مهریهی ازدواج با او را از مال خودم به عهده گرفتهام، اگر او چيزي در این مورد فرمود، سخن او را تكذيب نكنيد من به خوبي میدانم كه او از طرف خداوند تأييد میشود- واقعاً اگر چنين مردي پيدا شود كه نمیشود لايق خواستگاري كردن است و جاي سؤالي را باقي نمیگذارد-».
«صفيه» لبخندي زد و گفت: «و الله، انَّكَ لمعذورَةٌ فَمِن اَحْبَبْتَ واللهُ ما شاهِدْتَ عَيْني مثلُ نُورُ جبينُه (13).؛«سوگند به خدا! تو در پاسخ مثبتي كه دادي معذور و ستوده هستي، سوگند به خدا نوري درخشنده تر از چهره ي حضرت محمد صلی الله علیه و آله را ندیدهام، و سخني شیرینتر و زيباتر از سخن برادرزادهام را نشنیدهام.».
1/4:گفتگوي قبل از ازدواج:
آشنايي بيشتر ايجاد میشود، بپردازند، وساطتها در زندگي خديجه نشان داد كه ايشان هم كفو هم هستند و شرايطشان به هم سازگار است؛ و چنان ازدواج معنوي و سرنوشت سازي تشكيل میشود، در کل بعد از اين مراحل به گفتگوي خصوصي میرسیم تا نظراتشان را به هم بگويند و با ویژگیهای ظاهري، هم آشنا شوند؛
حضرت محمد صلی الله علیه و آله با صداي بلند گفت: «السَّلامُ عَليكمُ يا اَهلَ البيت، سلام به شما اي اهل خانه».
خديجه (سلام الله عليها) گفت: «سلام بر تو گوارا باد، اي نور چشمم.».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «اَبْشرِخَديجَة بقَوم اَموالها و سَلامَتها، به سلامت رسيدن اموالت را به تو تبريك میگویم.».
خديجه (سلام الله عليها) گفت: «هنياً لك السَّلامَة ياقُرَّةَ عَيْني، فَوَاللهِ اَنتَ عِندي خَيرَ مِنْ جَميعِ الاَمْوال وَالاَهل، اي نور چشمم! سلامتي خودت را به من تبريك بگو، سوگند به خدا تو در نزد من از همهی اموال و بستگانم برتر هستي.» حضرت خديجه (سلام الله عليها) از ديدار آن حضرت خيلي خرسند و خوشحال شده بود و پس از گفتگوهاي طولاني به محمد عرض كرد: تو در نزد من علاوه بر آنچه را به عنوان اجرت سفر يقين كرده بودم، اموال ديگري نيز داري و در ادامه پرسيد: «ياسِّيدي! اِذا سَألتَكَ عَن شيء تُخبرني؟، آيا اگر من از شما سؤالي كردم، پاسخ من را مي دهي!؟».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: آري.
خديجه (سلام الله عليها) گفت: وقتي كه شتر و مال را از من گرفتي، میخواهی با آنها چه كار كني؟
حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت: منظور شما از اين سؤال چيست؟
خديجه (سلام الله عليها) گفت: میخواهم به آن اضافه كنم.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت: عمويم ابوطالب میخواهد دو شتر باركش و دو شتر سواري و مقداري پول به من بدهد و به وسیلهی آنها با زني از زنان قريش ازدواج كنم كه به مهر و وسايل اندك قانع باشد و من را به چيزي كه در توانم نيست، به زحمت نيندازد.
حضرت خديجه (سلام الله عليها) گفت: اي سرور من! آيا دوست نداري كه براي تو زني را خواستگاري كنم، تا قلبت را شاد كند!؟
حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت:آري، چنين همسري میخواهم.
خديجه (سلام الله عليها) گفت: همسري براي تو و از قوم تو از اهالي مكه پيدا کردهام، كه از نظر مال، جمال، كمال، عفت، سخاوت و پاکدامنی از همهی زنان برتر است، تو را در امور زندگي كمك میکند، و به اندك قانع است و از غير تو به بسيار قانع نيست، او از خويشان نزديك توست، شاهدان و بزرگان عرب به وجود او بر تو حسادت میورزند.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: نام او چيست؟
خديجه (سلام الله عليها) گفت: «هي َمملو كَتُكَ خَديجَه، او كنيز شما خديجه نام دارد».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله با شنيدن اين حرف از شدت شرم سرش را پايين انداخت و عرق خجالت از پيشانيش سرازير شد و ساكت ماند.
خديجه (سلام الله عليها) دوباره صحبت را شروع كرد و گفت: «ياسِّيدي مالك لاتَجيب؟ وَانتَ وَاللهِ لي حبيب، وانّي لا اَخاف لَك اَمراً و...، اي آقاي من! چرا پاسخ نمیدهی، سوگند به خدا تو محبوب دل من هستي، و من در هيچ كاري با تو مخالفت نمیکنم و مطيع تو میباشم، هرچه را دوست داري و میپسندی همان را حكم كن، قلب من جز خشنودي و رضاي تو را نمیپسندند.».
حضرت خديجه اصرار كرد تا محمد صلی الله علیه و آله صحبت كند.
حضرت گفت: اي دختر عمو! تو زني ثروتمند هستي ولي من تهيدست، و توان زندگي با تو را ندارم، زني مانند تو مشتاق مردي مانند من نيست، من زني میخواهم كه از نظر مالي در سطح من باشد و مانند من به ساده زيستي عادت داشته باشد ولي تو ملکهای هستي كه همتايت بايد شاهان باشند.
خديجه (سلام الله عليها) گفت: سوگند به خدا اگر ثروت تو اندك است، ثروت من بسيار است، و کسی كه حاضر است جانش را فدايت كند، از فدا کردن ثروت دريغ نمیکند، من و غلامان و كنيزان و همهی اموالي را كه در اختيارم هست، همه را در اختيار تو میگذارم، سوگند به خداي كعبه گمان نمیکنم چيزي بين من و تو فاصله بین دارد.
سپس قطرات اشك از چشمان خديجه (سلام الله عليها) سرازير شد و بعد حضرت محمد صلی الله علیه و آله ماجرا را براي ابوطالب تعريف كرد و ابوطالب گفت: «همين الان تو و عموها براي خواستگاري خديجه به خانهی او برويد.»(14)
به اين ترتيب اين ازدواج صورت گرفت به طوری كه در روز ازدواج خداوند به جبرئيل وحي كرد به بهشت فرو رود و مقداري مُشك و عنبر از آنجا بردارد و بر کوههای مكه بريزد، باران عطر بر کوهها و خانهها و راههای مكه میبارید، بوي دل انگيز عطر بهشتي سراسر فضاي مكه را پُر كرده بود به طوری كه هر مردي كه با همسرش ملاقات میکرد از همسرش میپرسید: «من أين لك هذا الطيب!؟»؛ «اين بوي خوش از كجاست!؟».
همسرش در جواب میگفت: «هذا من طيب خَدِيجَه و مُحمدٍ (15) ؛«اين بوي دل انگيز از بوي خوش ازدواج خديجه و حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.».
- بله، نه تنها میتوان ازجزء جزء زندگی و مراحل ازدواج اين دو يار با وفا الگو گرفت بلكه میتوانیم دعا كنيم کهای كاش در هيچ شب عروسي و به دنبالش هيچ روز از روزهاي زندگي هيچ انساني بوي گناه و نفرت نيايد و هميشه بوي مشك و عنبر بهشتي در قلبها و خانههایمان بپيچد.
پينوشتها:
- در جزيرة العرب ميان قبائل ضعيف پيمان هايي منعقد شد كه اين پيمان ها «حلف» ناميده مي شد و چون يكي از اين پيمان ها ميان عده اي بسته شد كه سه نفر ازاعضاي مركزي آن به نامهاي فضل بودند، اين پيمان را «حلف الفضول» گفتند.
2- احمدبن زهيدبن حرب، اخبارالمكيين، ج 1، ص 303
3- حسين شاكري، ام المؤمنين خديجة الطاهره، ص 143
4- ابي بكر علي، خزانة الادب و غابة الادب، ج 1، ص 362؛ محمدبن طاهربن عاشور، التحرير و التنوير، ج 6، ص 49، ج 11، ص 197؛ ابي حيان اندلسي، البحرالمحيط في تفسيرالقرآن، ج 7، ص 125؛ احمدبن محمدبن عجيبه، البحرالمديد في تفسيرالقرآن المجيد، ج 1، ص 537
5- ابي بكرعلي، همان، ج 3، ص 363
6- محمدجواد مغينه، تفسيرالكاشف، ج 5، ص 97
7- محمد عبده يماني، الانوار في مولود البني، صص 254 و 297؛ محمد باقرمجلسي، بحار الانوار، ج 16، صص 16 و 26 و 51 و 52؛ يوسف صالحي شامي، سبل الهدي و الرشاد في سيرة خيرالعباد، ج 2، ص 158؛ ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، ج 2، ص 313؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 6؛ مقريزي، امتاع الاسماع، ج 8، ص 188؛ ابن سعد، طبقات الكبري، ج1، ص103
8- محمد عبده يماني، همان، ص 223؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، ص 20؛ سيلاوي، الانوار الساطعة، ص34
9- علي بن يوسف حلي، العدد القويه، ص 141؛ ابن شهر آشوب، مناقب ال ابيطالب، ج 1، ص 41؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، ص4
10- همان، ج 16، صص 91 و 95؛ سيلاوي، همان، ص95
11- ابن حجر عسقلاني، الأصابه، ج 6، ص 397؛ مقريزي، امتاع الاسماع، ج 8، ص 188؛ علي بن يوسف حلي، همان، ص 141؛ ابن سعد، همان، ج 1، ص 104؛ ابن هشام، همان، ج 1، ص199
12- ابن شهرآشوب، همان، ج 1، ص 40؛ علي بن يوسف حلي، همان، ص 141
13- محمد عبده يماني، همان، ص 307؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، ص 58؛ سيدمحمدكاظم قزويني، فاطمة الزهراءمن المهد الی اللحد ص 84؛ سيلاوي، همان، ص 183
14- سيلاوي، همان، صص 73 و 79 و 80 و 100؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، صص 49 و 50 و 53 و 54 و 56 و 69؛ محمد عبده يماني، همان صص 306 و 303 و 293؛ علي بن يوسف حلي، همان، ج 14، ص 203؛ ذبيح الله محلاتي، رياحين الشريعه، ج2، صص234تا237
15- محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، صص 4972 تا 76؛ سيلاوي، همان، ص108
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}